جدول جو
جدول جو

معنی می خورده - جستجوی لغت در جدول جو

می خورده(دِ)
شراب خورده. باده خواره. می نوشیده. که شراب خورده باشد. مست و مخمور و می زده:
به دیده چو قار و به رخ چون بهار
چو می خورده ای چشم او پرخمار.
فردوسی.
ایا می خوردۀ غفلت کنون مستی و بیهوشی
خمار ار زین کند فردا کمال خویش نقصانی.
سنائی (دیوان چ مدرس رضوی ص 674).
و رجوع به می خوردن و می خواره شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
پیچ و تاب پیداکرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از می خواره
تصویر می خواره
می خوار، آنکه شراب می خورد، باده خوار، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پس خورده
تصویر پس خورده
بازماندۀ خوراک که پس از خوردن غذا باقی بماند، پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیم خورده
تصویر نیم خورده
خوراکی که از پیش دیگری زیاد آمده باشد، غذای پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چین خورده
تصویر چین خورده
چین برداشته، چروک شده، ویژگی هر چیز دارای چین و شکن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لت خورده
تصویر لت خورده
سیلی خورده، لطمه خورده، صدمه دیده
فرهنگ فارسی عمید
(صُ کَ / کِدَ)
شراب خوردن. باده خوردن. شراب نوشیدن. می نوشیدن:
می خورم تا چو نار بشکافم
می خورم تا چوخی بر آماسم.
ابوشکور بلخی.
پنج شش می بخورد پر گل گشت
روی آن ماه نیکوان یکسر.
فرخی.
روز دیگر همه کس می خورد و شاد زید
کیست آن کس که مرا یارد گفتن که مخور.
فرخی.
می خور کت بادنوش بر سمن و پیلگوش
روز رش و رام و جوش، روز خور و ماه و باد.
منوچهری.
شهنشه گفت رامین را تو می ده
که می خوردن ز دست دوستان به.
(ویس و رامین).
بر دروغ و زنا و می خوردن
روز و شب همچو زاغ ناهارند.
ناصرخسرو.
آبادی میخانه ز می خوردن ماست
خون دو هزار توبه در گردن ماست.
(منسوب به خیام).
زخمی که سه یک بودت خواهی دو سه شش گردد
یکدم سه یکی می خور بایار به صبح اندر.
خاقانی.
هزار از بهر می خوردن بود یار
یکی از بهر غمخوردن نگهدار.
نظامی.
ای دل که ترا گفت که این دم می خور
کان گه که نباشی غم عالم می خور.
کمال اسماعیل.
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد.
سعدی.
بیار ساقی دریای مشرق و مغرب
که دیر مست شود هرکه می خورد بدوام.
سعدی.
مر این صوفیان بین که می خورده اند
مرقع بسیلی گرو کرده اند.
سعدی.
می چنان خور که او مباح بود
نه از او خانه مستراح بود.
اوحدی.
تا نخواهد طبیعتت می خور
چونکه خواهددگر نشاید خورد.
ابن یمین.
نگویمت که همه ساله می پرستی کن
سه ماه می خور و نه ماه پارسا می باش.
حافظ.
می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب
چون نیک بنگری همه تزویر می کنند.
حافظ.
و رجوع به می خوار و می خواره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیر خورده
تصویر سیر خورده
آن که معده اش از غذا به حد کافی انباشته شده
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پس مانده غذای دیگران را میخورند، پس خورده یا باز مانده طعام و غذا و شراب سوء ر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چین خورده
تصویر چین خورده
چین برداشته چروک شده، پست و بلند و ناهموار گردیده (سطح زمین)
فرهنگ لغت هوشیار
سیلی خورده تپانچه خورده، زبون شدن، صدمه دیده: من بیچاره هستم که با این چشمهای لت خورده ام باید نخ و سوزن بزنم، ضرر رسیده زیان دیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لس خورده
تصویر لس خورده
ضربت دیده کتک خورده: آن لس خورده و سر شکسته ظالم است
فرهنگ لغت هوشیار
عاملی که در اموال دیوان تصرفات بی وجه و غاصبانه کرده: بدان مثال که ولات عمال مال خورده را طلب کنند
فرهنگ لغت هوشیار
باده نوشنده: عاشق ورندم و می خواره باواز بلند وین همه منصب از ان حور پریوش دارم. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم خورده
تصویر نیم خورده
آنچه از غذا در ظرف باقی بماند: باقی مانده طعام، خاییده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیم خورده
تصویر نیم خورده
((خُ دِ))
باقی مانده طعام، خاییده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از می خواره
تصویر می خواره
دایم الخمر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
Meandering, Sinuously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
sinueux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
曲がりくねった , 曲がった
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
מתפתל , בצורה מסולסלת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
घुमावदार , घुमावदार रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
berkelok-kelok, berliku-liku
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
คดเคี้ยว , อย่างคดเคี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
kronkelig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
звивистий , звивисто
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
serpenteante, sinuoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
tortuoso, sinuoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
sinuoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
蜿蜒的 , 蜿蜒地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
kręty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
gewunden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
извилистый , извилисто
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیچ خورده
تصویر پیچ خورده
구불구불한 , 구불구불하게
دیکشنری فارسی به کره ای